نويسنده: گروه نويسندگان

 

معناشناسي لغوي

1. اِثارة

«اثارة» از «ثور» (ثاء، واو و راء) گرفته شده است و «ثور» دو معناي اصلي برانگيختن چيزي و جنسي از حيوان (گاو نر) دارد. (1) «اِثارة» و مشتقات آن به معناي منتشر کردن و برانگيختن گرد و غبار، ابر و مانند آن، (2) به هيجان و حرکت درآوردن چيزي (3) و زيروروکردن يک شيء مانند زمين (4) آمده است. «و اَثارُوا الأَرضَ»: خاک زمين را پخش کرد (5) اين معنا از باب تشبيه است؛ زيرا وقتي زميني را شخم مي‌زنند و زيرورو مي‌کنند، گردوغبار آن پخش مي‌شود؛ (6) درنتيجه اين واژه هم بر انقلاب (دگرگون ساختن) و هم بر پخش کردن دلالت دارد.

2. بَعثَر

«بَعثَر» به معناي پراکنده و زيروروکردن خاک، (7) برانگيختن و پراکنده کردن، (8) پخش و متفرق کردن چيزي (9) و زيروروکردن خاک آمده است؛ به نحوي که آنچه در آن پنهان است، آشکار شود. (10) از همين باب است برانگيختن اموات از قبور. (11)

معناشناسي تفسيري

1. اِثارة

اين واژه به معناي متفرق و پراکنده کردن چيزي (12) يا لرزاندن و به هيجان درآوردن (13) آمده است. در آيه «... و اَثارُوا الأَرضَ وَ عَمَروها...»، (14) مقصود از «اِثارة» هرگونه تحول و دگرگوني در زمين است که با کشاورزي، ساختمان سازي، جنگ و غيره ايجاد مي‌شود. (15) در آيه «اللهُ الّذي يُرسِلُ الرّياح فتُثير سَحاباً...» (16) معناى «اِثارة» را به حرکت درآوردن منتشر کردن چيزي، (17) حرکت دادن شيء ثابت، به گونه‌اي که در جاي خود مضطرب شود و به لرزش درآيد، (18) به هيجان درآوردن ابر و از جاي کندن آن (19) و در آيه «فاثرن به نقعا» (20) به هيجان درآوردن و انتقال دادن چيزى (21) دانسته اند.

2. بَعثر

در تفسير آيه «اَفلا يَعلَمُ اِذا بُعثِرَ ما في القُبور» (22) «بُعثِر» به زير و رو و پراکنده کردن خاک قبور معنا شده است؛ به گونه‌اي که آنچه درون آن است، خارج شود. (23) برخي در معناي «بعثر» بعث و برانگيختن را نيز دخيل دانسته و مقصود از آن را پراکنده و زيرورو کردن خاک قبور و برانگيختن مردگان (24) دانسته‌اند.

جمع بندي و تحليل نهايي

1. «اِثارة» علاوه بر معناي انقلاب و ايجاد تحول و دگرگوني بر پراکنده کردن برانگيختن و انتشار همراه با هيجان نيز دلالت دارد (25) و از همين معنا (برانگيختن) است شورش و انقلاب‌هاي سياسي که به آن «ثَوره» گفته مي‌شود. (26)
2. «بعثر» نيز به معناي زيروروکردن است و بر پراکنده و منتشر کردن (27) همراه با شدت و مبالغه (28) و نيز کشف و استخراج (29) و برانگيختن دلالت دارد؛ بنابراين برخي آن را مرکب از دو فعل «بَعَث» و «بَحَث» (30) يا «بَعَث» و «أثار» (31) گرفته‌اند. اصل در بعثر «اِثارة» است؛ ولي از نظر هيئت و مادّه متفاوت است؛ اگر درباره خاک به کار رود، به معناي زيروروکردن است و اگر درباره اثاثيه کاربرد داشته باشد به معناي جداکردن و در مانند خبر به معناي بحث و بررسي است. (32) گفته‌اند از تفاوت‌هاي بعثر با ديگر واژگان مشابه خود دلالت آن بر شدت و طولاني بودن حالت انتشار و پراکنده ساختن يا برانگيختن است. (33)

پي‌نوشت‌ها:

1. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغه؛ ج 1، ص 395، نيز راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 181. احمد بن محمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ص 87.
2. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 181.
3. خليل بن احمد فراهيدي؛ العين؛ج 1، ص 235. ابومنصور محمد بن احمد ازهري؛ تهذيب اللغه؛ ج 15، ص 111. ابوالقاسم محمودبن عمر زمخشري؛ اساس البلاغه؛ ص49. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 2، ص 148.
4. ابومنصور محمد بن احمد ازهري؛ تهذيب اللغه؛ ج 15، ص 110-111. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 2، ص 150.
5. ابن دريد؛ جمهرة اللغه؛ ج 1، ص 233-234. ابومنصور محمدبن احمد ازهري؛ تهذيب اللغه؛ ج 15، ص 111.
6. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 181.
7. خليل بن احمد فراهيدي؛ العين؛ ج 1، ص 174. ابن دريد؛ جمهرةاللغه؛ ج 1، ص 148. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 1، ص 439.
8. ابواسحاق زجاج؛ معاني القرآن و اعرابه؛ ج5، ص 354.
9. ابن دريد؛ جمهرة اللغه؛ ج 1، ص 148. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 1، ص 439. مجدالدين فيروزآبادي؛ قاموس المحيط ج 1، ص 504.
10. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص133. صاحب بن عباد؛ المحيط في اللغه؛ ج 2، ص 270.
11. ابوبکر سجستاني؛ غريب القرآن؛ ص 130. اسماعيل بن حماد جوهري؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربيه؛ ج 2، ص 594.
12. ابوالحسن علي بن محمد ماوردي ؛ الکنت والعيون؛ ج 1، ص 141.
13. نظام الدين حسن بن محمد نيشابوري؛ الوسيط في تفسير القرآن؛ ج 1، ص 156. ابوالفضل شهاب الدين آلوسي؛ روح المعاني؛ ج 1، ص 459.
14. روم: 9.
15. ابومحمد عبدالحق اندلسي؛ المحرر الوجيز؛ ج4، ص 330.
16. روم: 48.
17. نظام الدين حسن بن محمد نيشابوري؛ الوسيط في تفسير القرآن؛ ج3، ص 437. اسماعيل حقي بروسوي؛ روح البيان؛ ج 7، ص 62. محمدحسين طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج 16، ص 201.
18. ابن عاشور؛ التحرير والتنوير؛ ج 21، ص 73.
19. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 7-8، ص 484.
20. عاديات: 4.
21. نظام الدين حسن بن محمد نيشابوري؛ الوسيط في تفسير القرآن؛ ج 4، ص 544. اسماعيل حقي بروسوي؛ روح البيان؛ج 10، ص 597. محمد سبزواري؛ الجديد في تفسير القرآن؛ ج 7، ص 404.
22. عاديات: 9.
23. ابومحمد بن عاشور ثعلبي؛ الکشف و البيان؛ ج 10، ص 273. محمد بن حسن طوسي؛ البيان في تفسير القرآن؛ ج 10، ص 805. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 9 - 10، ص 805. ابن جوزي؛ زادالمسير؛ ج 9، ص 211. ابوعبدالله محمد بن احمد قرطبي؛ الجامع لاحکام القرآن؛ ج 20، ص 111. محمدحسين طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج 20، ص 347.
24. ابن عاشور؛ التحرير والتنوير؛ ج 30، ص 446. محمد جمال الدين قاسمي؛ محاسن التأويل؛ ج 17، ص 236. محمد سبزواري؛ الجديد في تفسير القرآن؛ ج 7، ص 404.
25. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 181. حسن مصطفوي؛ التحقيق في کلمات القرآن؛ ج 2، ص 38.
26. حسن مصطفوي؛ التحقيق في کلمات القرآن؛ ج 2، ص 38.
27. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص133. اسماعيل حقي بروسوي؛ روح البيان؛ج 10 ، ص 599. محمدحسين طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج 20، ص 347.
28. حسن مصطفوي؛ التحقيق في کلمات القرآن؛ ج 1، ص297.
29. اسماعيل بن حماد جوهري؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربيه؛ ج2، ص 594.
30. محمودبن عمر زمخشري؛ الکشاف؛ ج 4، ص 391. ابوالفضل شهاب الدين آلوسي؛ روح المعاني؛ ج 30، ص 111.
31. ناصرالدين بيضاوي؛ انوار التنزيل و اسرارالتأويل؛ ج4، ص 391. ابوالفضل شهاب الدين الوسي؛ روح المعاني؛ ج 30، ص 111.
32. مجمع البحوث الاسلامية؛ المعجم في فقه لغة القرآن: ج 6، ص 114.
33. اقتباس از: حسن مصطفوي؛ التحقيق في کلمات القرآن؛ ج 1، ص297.

منبع مقاله :
جمعي از محققان؛ (1394)، فرهنگ نامه تحليل واژگان مشابه در قرآن جلد اوّل: اخر - احصاء، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم (پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي)، چاپ اول.